سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دارالقران الکریم جرقویه علیا
مردم دنیا در کار دنیا دو گونه‏اند : آن که براى دنیا کار کرد و دنیا او را از آخرتش بازداشت ، بر بازمانده‏اش از درویشى ترسان است و خود از دنیا بر خویشتن در امان . پس زندگانى خود را در سود دیگرى دربازد . و آن که در دنیا براى پس از دنیا کار کند ، پس بى آنکه کار کند بهره وى را از دنیا بسوى او تازد ، و هر دو نصیب را فراهم کرده و هر دو جهان را به دست آورده ، چنین کس را نزد خدا آبروست و هر چه از خدا خواهد از آن اوست . [نهج البلاغه]

 

موضوع: نقش امامان و اولیای الهی در زندگی بشر(2)
تاریخ پخش:  19/09/88

بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

این دعایی که من سی سال است می‌خوانم این از مکارم الاخلاق امام زین العابدین است. «انطقنی» نطق، خدایا زبان مرا به حق وادار. و به من تقوا الهام کن از مرز خارج نشوم. حرف من درست باشد. موضوع بحثمان چون در ایامی بود که تولد امام هادی را داشتیم، غدیر خم را داشتیم، مباهله را داشتیم همه هم به اهل بیت می‌خورد، گفتیم: کمی راجع به امامت صحبت کنیم. نقش امام را یک جلسه گفتیم.
مسئله‌ی دیگر امام را برای رهبری علمی می‌خواهیم. نقش امام، ادامه‌ی بحث قبل... تا چند مورد آمدیم؟ پنج مورد گفتیم؟
1- پاسخ گویی به سؤالات دینی مردم
6- حالا این مسئله‌ی پاسخ‌گویی به سؤالات. برای مردم سؤال است. الآن در جمهوری اسلامی همه‌ی مراجع ما در بعضی از استان‌‌های بزرگ دفتر زدند. چون مقلّدینش سؤال دارند. دستشان هم که به مرجع در قم و نجف نمی‌رسد. باید یکی سؤال را جواب بدهد. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْر» (نحل/43) نماینده‌های مجلس الان گاهی یک قوانین گیج کننده است. باید یک کسی باشد که قانون اساسی را برای آنها تبیین کند. هم سؤالات قدیمی، هم سؤالات جدید.
نقش امام نقش پاسخگویی به سؤالات مردم است. در زمان خلیفه‌ی اول و دوم و سوم، بارها و بارها ابی‌بکر، عمر، عثمان و اینها سؤالاتشان را از حضرت علی می‌پرسیدند. و بارها گفتند: اگر علی نبود من چه می‌کردم؟ این مسئله‌ی شیعه و سنی هم نیست. مرجع علمی، اهل بیت بودند. قرآن می‌گوید: «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا ایدیهما» (مائده/38) دست دزد را قطع کنید. خوب دست دزد را از اینجا قطع کنیم. از اینجا قطع کنیم. مچ، از آرنج قطع کنیم. از بالا قطع کنیم. خوب این کجای دست است؟
مأمون الرشید علما را دعوت کرد، هرکس یک چیزی گفت. امام جواد فرمود: هیچ‌کدام درست نیست. از اینجا را قطع کنید. گفتند: چرا؟ گفت: قرآن می‌گوید: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه‏» (جن/18) جای سجده برای خداست. و انسان که می‌خواهد سجده کند، چون کف دستش می‌خواهد سجده کند، این برای خداست. شما اینجا را قطع کنید. البته دست هر دزدی را هم قطع نمی‌کنند. 26 تا شرط دارد. اگر هرکس یک قلم دزدی کرد دستش را قطع کنند، که شاید نصف مردم بی‌دست شوند. باید یک جایی باشد قفل بشکند. مثلاً از بانک، پادگان، مسجد، حسینیه، دانشگاه، مدرسه! دزد هست، می‌گیرند. تخلّف اداری و بیرونش می‌کنند. همه بلایی سرش در می‌آورند. اما دستش را قطع نمی‌کنند. دست باید یکجایی قطع شود که دزد دیوار خراب کند. یا قفل بکشد. و این صحنه را هم دو تا شاهد عادل ببینند. خوب قهراً اگر آدم عادل نگاه می‌کند، خوب عادل هستی، لوله که نیستی خوب داد بزن. (خنده حضار) عادلی که می‌بیند و نهی از منکر نمی‌کند، پیداست که این دزد خیلی جسارت دارد و پررو است و خفقان طوری است که افراد عادل جامعه هم جرأت نهی از منکر ندارند. باید مسئله‌اش را هم بلد باشد. اگر دزد را گرفت و گفت: آقا من مسئله‌اش را بلد نیستم. اگر می‌دانستم دست مرا قطع می‌کنید دزدی نمی‌کردم. کارش ندارد. یعنی دستش را قطع نمی‌کنند. 26 شرط دارد. ما سؤال‌هایمان را باید امام باشد جواب بدهد. اگر نباشد گیر می‌کنیم.
                                                                                           

مثلاً داریم که اگر کسی انسانی را بکشد باید صد تا شتر دیه بدهد. حالا اگر انسانی را نکشت، اعضایش را قطع کرد. اعضایی که جفت است صد تا شتر. مثلاً کسی دو تا چشم را درآورد. صد تا! دو تا گوش، صد تا! دو تا دست، صد تا! دو تا پا، صد تا! هر عضوی که انسان دو تا دارد، قطع شود صد تا! یکی باشد 50 تا. به لب که می‌رسد امام می‌گوید: لب بالا چهل تا، لب پایین شصت تا. خوب لب هم دو تا است. باید دو تا با هم صد تا شود. هر کدام 50 تا! می‌گوید: نه! لب بالا ارزان‌تر است. چرا؟ برای اینکه لب بالا را کسی ببرد، دندان‌هایش پیدا می‌شود. اما لب پایین را ببرد هم دندان‌هایش پیدا می‌شود. هم آب می‌خورد بیرون می‌ریزد. یعنی یک نقش اضافه دارد. شراب‌خوار را باید هشتاد ضربه شلاّق زد. حضرت فرمود: به ایشان صد تا بزنید. گفتند: هشتاد ضربه است. چرا شما اضافه می‌گویید: 20 تا... فرمود: هشتاد تا برای شرابش، 20 تا هم برای اینکه ماه رمضان خورده است.  اینها حسابش فرق می‌کند. ما در مسائل اگر امام نباشد بیچاره می‌شویم.
2- پذیرش رهبری طاغوت، مانع پذیرش عبادات
اصلاً امامت شرط قبولی اعمال است. کسی عمری گریه کند، دو لیتر گریه کند. اما رهبرش، ولایتش ولایت معصوم نباشد نمازش قبول نیست. «لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا إِذَا تَوَلَّوُا الْإِمَامَ الْجَائِر» (بحار الانوار/ج24/ص43) یعنی اگر رهبرشان طاغوت بود، هرچه هم عبادت کنند فایده ندارد.
امامت، عصمت می‌خواهد. یک شعر هست که تقریباً تمام ایرانی‌ها حفظ هستند. نصفش را من می‌خوانم، نصفش را شما بخوانید.
«هرچه بگندد نمکش می‌زنند*** وای به روزی که بگندد نمک»
ما که امام می‌خواهیم برای اینکه کج نشویم. وای به روزی که امام کج شود. پس باید امام کج شدنی نباشد. حالا عصمت یعنی چه؟ یعنی گناه نکند، فکر گناه هم نکند. مگر می‌شود؟ فکر گناه هم نکند؟ می‌شود؟ خود شما هم همینطور هستی. من الآن چند تا گناه می‌شمارم که شما تا به الآن در عمرت انجام نداده‌ای، فکرش را هم نکردی. یکی از این گناه‌ها این است که آدم آب‌های لجن در خیابان را بخورد. یا آب حوض بیمارستان را بخورد. در عمرمان این کار را نکردیم، فکرش را هم نکردیم. روی منار برویم و خودمان را پایین پرت کنیم. این گناه را نکردید و فکرش را هم نکردید. لخت مادرزاد در خیابان بروم. این گناه را نکردیم، فکرش را هم نکردیم. چطور شما بعضی از گناه‌ها را فکرش را هم نمی‌کنید؟ چون می‌دانید که چقدر زشت است. از منار تا نگاه می‌کنیم، اوه... می‌ترسم. یعنی چون فاصله‌ی منار تا زمین را می‌بینی فکرش را هم نمی‌کنی. آب حوض! آب حوض بیمارستان امکان ندارد. از تشنگی هم بمیرم نمی‌خورم. چون میکروبش را می‌دانی. هرجا ما بدانیم چقدر بد است سمت آن نمی‌رویم. منتهی غیبت و دروغ و فحش و اینها را می‌گوییم طوری نیست. چون هنوز عیبش را نمی‌دانیم. شما و بنده هم در یک سری از گناهان معصوم هستیم. آن گناهی که به یقین برسیم چقدر بد است، معصوم هستیم. منتهی ما در چند تا گناه معصوم هستیم. امام در همه‌ی گناه‌ها معصوم است. بوعلی سینا می‌گوید: چون عصمت یک حالت درونی است، جز خدا نمی‌داند، پس امام را هم باید خدا تعیین کند. باید خدا تعیین کند. کس دیگر نمی‌تواند تعیین کند.
3- سعه صدر امامان در برابر مخالفان
سعه‌ی صدر؛ شرط امامت سعه‌ی صدر است. یعنی انتقام نگیرید. کسی حرف بیهوده زد، نمی‌خواهد جوابش را بدهید. نمی‌خواهد جوابش را بدهید.
نقل شد آقا سید ابوالحسن اصفهانی که مرجع تقلید بود، گاهی کوفه می‌رفت، یک کیسه داشت نامه‌ها را در رودخانه می‌ریخت. گفتند: چیست؟ گفت: نامه‌هایی است که به من جسارت می‌کنند. گفت: می‌شود یکی را بخوانیم؟ گفت: یکی را بخوان. خواند و دید اوه اوه... چقدر جسارت کردند! گفت: همه را می‌بخشم. یوسف به برادرانش گفت: همین الآن همه ی شما را بخشیدم. «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْم‏» (یوسف/92) «الیوم» یعنی امروز، همین امروز همه‌ی شما را بخشیدم.
روز فتح مکه مردم مکه گفتند: یا رسول الله! می‌خواهی با ما چه کنی؟ ما یک عمری تو را شکنجه کردیم. الآن در مکه پیروز شدی، فتح مکه است می‌خواهی چه کنی؟ گفت: برادرم یوسف چه کرد؟ مگر همه را نبخشید؟ برادرم، برادرهایش را بخشید، من کل شما را یکجا می‌بخشم. سعه‌ی صدر!
دو نفر را سراغ دارم. آن بنده خدا از آن طرف آمد دست داد. این یکی تا رفت دست بدهد، دستش را کشید. گفت: یازده سال پیش دیدنت آمدم، بازدید من نیامدی. این عوض آن! ما سرکه‌ی هفت ساله شنیده بودیم. کینه‌ی 11 ساله ندیده بودیم. چقدر کینه! گاهی کسی فحش هم داده است. به روی خودت نیاور. آبرو ریخته است، اصلاً هیچ چیز نگو. بعد درست می‌شود. سعه‌ی صدر!
4- امامان معصوم، الگوی زهد و سادگی
زهد و سادگی؛ الگوی زُهد، خانه‌ی امام باید باشد که مردم بروند ببینند. آن کسی که شاه را بیرون کرد، این فرشش است و این لباسش است. لباس‌های شهید مدرس را الآن در کاشمر نگه داشتند. با پیراهن و قبای کرباسی در مقابل شاه ایستاد. آن هم رضاشاه! نه محمد رضاشاه، رضاشاه خیلی قُلدر بود.
اگر در مدینه خانه‌ی امام صادق بود. اگر آثار پیغمبر بود، چه می‌شد؟ اگر جهازیه‌ی حضرت زهرا را عقلشان می‌رسید که اینها حفظ کنند. اصلاً اگر اُحُد به صورت یک پادگان بود. آنجا شهرک درست نمی‌کردند. یک پادگان نظامی بود و فرمول‌های جنگ احد آنجا پیاده می‌شد. اگر منطقه‌ی بدر را نشان مسلمان‌های مکه می‌دادند. قبلاً هم بود. راه مدینه تا مکه از کنار منطقه بدر بود. من بیست سالم بود که مکه رفتم، ما را از آنجا بردند، رفتیم چاه بدر را هم دیدیم. آثار اینها دیدنی است. میراث فرهنگی را باید حفظ کرد. امام صادق (ع) مهماندار شد. به مهمانش گفت: می‌خواهی پیراهن حضرت علی را به تو نشان دهم؟ همان پیراهنی که وقتی پوشید مسجد کوفه رفت، ضربت خورد. خون مغزش هم به پیراهن چکیده است. می‌خواهی ببینی؟ گفت: بله! امام صادق رفت پیراهن را آورد. خوب از امیرالمؤمنین تا امام صادق 6 تا امام است. ولی امام این را حفظ کرده بود. یک سری از چیزها را باید حفظ کرد.
دیروز یک کسی نزد من آمد گفت: من بچه‌ی راهنمایی بودم. پای درس‌های تلویزیون سی سال پیش. در این سی ساله بدون استثنا همه‌ی شب‌های جمعه درس‌های تو را نوشتم. سی تا دفتر دارم. الآن هم لیسانس هستم و دبیر قرآن و عربی هستم و سخنرانی این طرف و آن طرف می‌کنم. گفتم: از اول خودم هم اینطور ننشستم. گفت: نه من نشستم. گفتم: برو بیاور ببینم. آورد و دیدم اوه! بچه‌های مدرسه‌ باید کتاب‌هایشان را نگه دارند. زود یک چیزی را از بین نبریم. میراث فرهنگی را باید نگه داشت.
بی‌تکلّفی، به امام صادق گفتند: می‌خواهی حمام را قُرق کنیم؟ ما الآن یک مدیر کل که می‌خواهد استخر برود، وقت خصوصی به او می‌دهیم. نه آقا در آب است. حالا آقا در آب باشد مگر من او را دندان می‌گیرم؟ به امام صادق گفتند که: می‌خواهی حمام را قُرق کنیم؟ فرمود: نه، من هم مثل بقیه. به امام زین‌العابدین گفتند: حمام را قُرق کنیم؟ فرمود: چرا قُرق کنید؟ آنها هم باشند، اینها هم باشند. پیغمبر ما یک طوری گرد می‌نشست، غریبه که می‌آمد نمی‌دانست کدام یکی پیغمبر است. همینطور نگاه می‌کرد کدام یک از اینها پیغمبر هستند؟ آخر گفت: «أَیُّکُمْ رَسُولُ اللَّه‏» (بحار الانوار/ج73/ص355) کدام یک پیغمبر هستید؟ سادگی، از درون بزرگ شویم طوری نیست. حضور قلب ما اضافه شود خوب است. مُهر ما نباید بزرگ شود. آخر مُهر ما بزرگ می‌شود. ولی خودمان بزرگ نمی‌شویم.
یک کسی از این شاهزاده‌ها یک لُنگ قیمتی بست در حمام رفت. می‌خواست یک پُزی بدهد. یک پیرمردی آنجا نشسته بود، مثلاً این شاهزاده رفت گفت: پیر مرد! گفت: بله. گفت: من چقدر ارزش دارم؟ پیر مرد یک نگاهی به او کرد و دست به لنگ او زد. گفت: هفتصد تومان! خوب هفتصد تومان قدیم هم خیلی پول بود. گفت: پیرمرد خیلی آدم نفهمی هستی. لُنگ من هفتصد تومان است. گفت: من لنگ شما را قیمت کردم. خود شما قیمتی ندارید. (خنده حضار)
حالا گاهی وقت‌ها مُهر آدم بزرگ می‌شود. اما حواس آدم پرت است. یعنی از بیرون بزرگ شده است. از درون پوک است. قیافه، ماشاءالله! چه جوان است. بعضی آدم‌ها برای این خوب هستند که هرکس می‌آید بگو: ماشاءالله چقدر رشید است! کسی باور نمی‌کند که این اینقدر بی‌هنر است. هیچ هنری ندارد فقط کیلویی، کتاب‌هایش خیلی است، مطالعه نمی‌کند. سجاده‌اش به اندازه‌ی یک بُقچه‌ی حمام است. نماز نمی‌خواند. خودنویسش گران است، چیزی نمی‌نویسد. در اتاق‌هایش قالی ابریشمی افتاده است. یک گرسنه در این اتاق نمی‌آید سیر شود و برود. اینکه انسان باید سرآمد همه باشد. اگر سرآمد نباشد مردم زیر بار او نمی‌روند.
5- معرفت، مودّت و اطاعت امامان معصوم
آنوقت وظیفه‌ی ما نسبت به امام چیست؟ معرفت، مودّت، اطاعت. وظیفه‌ی ما 1- معرفت؛ او را بشناسیم.نه اینکه بشناسیم که امام هادی پسر امام جواد است، قبر مطهرش در سامرا است، در سن فلان به امامت رسید. در سن فلان به شهادت رسید. توسط معتصم فلان. خوب اینکه شناسنامه است. برای معرفت زیارت جامعه لازم است که امام چه کسی است؟ «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاه‏» (بحار الانوار/ج99/ص131) هرجا خیر است، اصلش، فرعش، معدنش، منتهایش، اولش و آخرش، ریشه‌اش در شما است. بعد از معرفت مودّت است. دوستشان داشته باشیم. بعد از مودّت اطاعت است. اطاعت است.
معرفت که بالا رفت، بچه‌ی سیزده ساله هم حرف‌های بزرگ می‌زند. حضرت قاسم سیزده سالش بود. پسر امام حسن مجتبی در کربلا. می‌گفت: مرگ از عسل شیرین‌تر است. یعنی چه؟ یک بچه‌ی سیزه ساله این حرف را می‌زند یعنی چه؟ یعنی اگر بنا باشد ما باشیم، حکومت دست یزید باشد، ما نباشیم بهتر است. علی اکبر به پدرش می‌گوید که: ما حق هستیم. بله، اگر حق هستیم هیچ مسئله‌ی دیگری نیست. در دست شما طلا است، همه بگویند: سفال است. آرام هستی. سفال است، همه بگویند: طلا است. خودت هم می‌دانی!
اطاعت، هرچه گفتند همان را انجام بدهیم. اضافه بر امام نگوییم. آقا چرا نماز را عربی بخوانیم؟ اجازه بدهید من خودم با خدا مناجات می‌کنم. بیا!روز 24 ساعت است. این نمازی که گفتند عربی بخوان، یک ربع است. شما مرد باش و راستش را بگو. آن 23 ساعت و سه ربعش را فارسی عبادت می‌کنی؟ بگو: مریض هستم. خوب چرا نمی‌گویی؟ بگو: آقا من مریض هستم. «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (بقره/10) بگو: نمی‌خواهم نماز بخوانم. وگرنه چرا عربی بخوانیم؟ من می‌خواهم فارسی بخوانم، تو اگر واقعاً می‌خواهی فارسی عبادت کنی. آن بیست و سه ساعت و سه ربعش را فارسی حرف می‌زدی. تو ده دقیقه با خدا فارسی مناجات می‌کنی؟ به نماز که می‌رسد می‌گوید: چرا عربی؟ از همه گذشته وقتی ما می‌گوییم: به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان، این بخشنده‌ی مهربان ترجمه‌ی «الرحّمنِ الرَحیم» نیست. چیزی نداریم جای آن بگذاریم. مثل اینکه یک بچه، مثلاً کسی خوب حرف می‌زند، شما می‌گویی: نمک دارد. خوب نمی‌دانی چه بگویی؟نمی‌دانیم چه بگوییم، می‌گوییم: نمک دارد. یا چقدر شیرین است؟ خوب یک بچه‌ای که شیرین است، یعنی واقعاً کشمش است؟ یعنی باقلوا است؟ ما نداریم و از درد اینکه نداریم، می‌گوییم: شیرین است. از دردی که نداریم می‌گوییم: نمک دارد. وقت طلا است. آخر ما بهتر از طلا نداریم. واقعاً وقت طلا است. اصلاً قابل این نیست که بگوییم: وقت طلا است. ما در ادبیات نداریم کلمات ما کوتاه است. نمی‌توانیم فارسی با خدا حرف بزنیم. عبارت‌های ما کوتاه است. وگرنه شما چه کلمه‌ای را می‌توانی بگویی؟
دنیا کوتاه است. لذت‌های دنیا هم کوتاه است. قالی ابریشمی، هواپیمای شخصی، خوب اینها گیر آدم نااهل هم می‌آید. در دنیا مثلاً برای بدها هم چیزی نداریم. حالا مثلاً می‌خواهی صدام را بزنی و بکشی. خوب صدام را یک تیر در مُخش می‌زنی،خوب این صدام مزدش یک تیر است؟ یعنی برای صدام چیزی نداریم، جز اینکه یک تیر در سرش بزنیم. خوب واقعاً مزد صدام همین است که این همه جوان‌های ما را پر پر کرد؟ برای پیغمبر پاداش پیغمبر را چه چیزی می‌دهی؟ می‌گویی: قالی ابریشمی می‌دهیم. خانه‌ی شخصی، باغ، مزرعه، استخر، یعنی واقعاً اینها گیر دیگران نمی‌آید؟ نه برای خوبش مثل پیغمبر چیز داریم. نه برای بدش مثل صدام چیز داریم. نه برای شیرین، که واقعاً شیرین است. نمک دارد. اصلاً عبارت‌ها کوتاه است. نمی‌توانیم نماز را فارسی بخوانیم. نماز فارسی کوتاه است. حق خدا داده نمی‌شود. فقط باید بگوییم: ابالفضل آدم خوبی است. دیگر چه؟ بله خیلی مرد بود. دیگر چه؟ هیچی! اصلاً نمی‌توانیم چیزی بگوییم. مثلاً شما می‌خواهی راجع به ابالفضل چه بگویی؟ نماز را باید عربی بخوانیم که لااقل بارش بالا باشد، ولو حالا ما در فارسی هرچه جای آن بگذاریم، آن نیست. شما ترجمه‌های قرآن را نگاه کن. هیچ‌کدام جاذبه‌ی لازم را ندارد. آدم کیف نمی‌کند.
6- بهره‌گیری از عنصر تبلیغ و تشویق در معرفت امامان
وظیفه‌ی ما معرفت، مودّت و باید به بچه‌هایمان بشناسانیم. ببینید تبلیغاتی که می‌کنیم روی این زمینه باشد. یک پول‌هایی بانک‌ها خرج می‌کنند. تأمین اجتماعی، بانک‌های مختلف، همین بانک شما هم باقی بانک‌ها. بیایید این پول‌ها را مسیر این پول‌ها را عوض کنیم و یک خرجی کنیم که یک خرده معرفت مردم بالا رود.
خدا دکتر محسن نوربخش را رحمت کند. یک روز من به او زنگ زدم، گفتم: تو محسن هستی، من هم محسن! من محسن قرائتی هستم. دوربین تلویزیون دارم. شما محسن نوربخش هستی، بانک مرکزی داری. نه من چیزی داشتم، نه تو. از صدقه انقلاب و امام و خون شهدا من را در تلویزیون گذاشتند، شما را هم در بانک مرکزی گذاشتند. بیا پول‌هایی که خرج تبلیغات بانک می‌کنی، بیا خرج معرفت و مودّت و دین بچه‌ها کن. گفت: چه کنم؟ گفتم: مثل کارت راهنمایی و رانندگی که پِرس می‌کنند، گفتم: شما سکه‌ای را پرس کنید حالا ربع سکه، نیم سکه هرچه، بنویسید اهدایی بانک مرکزی، چون معلوم باشد این پول را بانک مرکزی داده است. حالا به چه کسی؟ به آن دختری که زندگی حضرت زهرا را قشنگ در مقاله بیاورد. به آن پسری که بهترین شعر را برای حضرت مهدی بخواند. به آن کسی که بهترین مقاله را برای نماز بخواند. به آن کسی که شاگرد اول شود. به آن کسی که ادبش، اخلاقش، به آن کسی که حضورش در... یعنی بیایید این را مسیرش را...
شما مگر دست‌هایت را نمی‌شویی؟ یک خرده بالاتر وضو می‌شود. تو که تا اینجا را می‌شویی. یک خرده بالاتر وضو می‌شود. آنوقت شما با وضو باشی همیشه در حال عبادت هستی. مگر نمی‌خواهی بنشینی، خوب اتاق چهار سمت دارد، صندلی‌ات را یک سمتی بگذار که وقتی می‌نشینی رو به قبله بنشینی. کارمندهای دولت هم همینطور هستند. خوب می‌شود صندلی آن طرف باشد، می‌شود صندلی آن طرف باشد. حالا یکوقت امکان ندارد هیچ. اما آنجایی که امکان دارد، من می‌توانم صندلی را یک طوری بگذارم، اصلاً رو به قبله که بنشینی ولو حرف‌های دیگر هم بزنی، انگار عبادت می‌کنی. ما که صدقه می‌دهیم چرا برای سلامتی خودم؟ برای سلامتی امام زمان، و همه‌ی امت اسلامی. (صلوات حضار)
گفت: من به شما جواب می‌دهم. عرض کنم که یک روز در نهضت سواد اموزی نشسته بودیم. دیدیم دو تا کیسه طلا آوردند. دو هزار سکه، مثل اینکه نیم سکه بود. سکه‌ی تمام نبود. حالا یا ربع بود، یا نیم، برای ده، پانزده سال پیش. ما هم اینها را در پِرس گذاشتیم، نوشتیم: اهدایی بانک مرکزی! کارهای خوبی که مانده بود. یکی مثلاً قرآن حفظ کرده بود. یکی نهج البلاغه حفظ کرده بود. یکی نمی‌دانم از سوادآموزی رفته بود لیسانس گرفته بود. از کلاس سوادآموزی خودش را به لیسانس کشانده بود. بدون مدرسه یعنی از صفر شروع کرده بود. دانشجوهایی هستند مثلاً تابستان می‌روند، بچه‌های پولداری هستند ولی می‌روند در روستاها خدمات ارائه می‌کنند. اینقدر آدم‌ها کارهای خیری می‌کنند. یک کسی مثلاً فرض کنید که ما حالا که بناست تبلیغ کنیم، این یک مسابقه است.
یک مسابقه هم این است که تابلو می‌زنند: هرکس یک ساندویچ 16 کیلویی را در یک ربع خورد، یک ماشین بگیرد. اصلاً هرچه فکر می‌کنم این به کجای عقل می‌خورد. اصلاً کجای این... 16 کیلو را یک ربع بخوری؟ الاغ هم اینطور نمی‌تواند بخورد. (خنده حضار) ما مشکلمان عقل است. یک آیه پیدا کردم که خدا می‌گوید: شما دین دارید، عقل ندارید. آیه‌اش را بگویم؟ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» ایمان داری، چنین کن، چنین کن، چنین کن. بعد می‌گوید: «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُون‏» (آل عمران/118) اگر عقل هم داری. پیداست «آمنوا» مشکل ندارد، «تعقلون»‌‌‌اش چیز دارد.
حاجی از مکه آمده می‌گوید: در مسجد النبی رفتم پایه‌ها را شمردم، دیدم 342 پایه دارد. می‌گویم: بابا پیغمبر را رها کردی رفتی پایه شمردی؟ (خنده حضار) می‌آید می‌گوید: مسجد الحرام چند تا بلندگو دارد. می‌گویم: بابا آخر طواف کن. بنشین نمازت را بخوان. بنشین برای آینده‌ات فکر کن. رفته مسجد الحرام بلندگوها را شمرده است. یک حاجی از مکه آمده بود، می‌گفت: هفت متر موز خوردم. (خنده حضار) گفتم: مگر موزها را متر می‌کردی؟ گفت: آره، هروقت موز می‌آوردند، متر می‌کردم در خاطراتم می‌نوشتم. آخر ادم به اینها چه بگوید؟ واقعاً حالا ما امام نمی‌خواهیم؟ اصلاً ما باید چوب بخوریم؟ گاهی وقت‌ها... حالا از خواص هم حرف دارم. از خواص هم حرف دارم.
یکوقت تلویزیون نماینده‌های مجلس را که نشان می‌داد، عکسشان را هم نشان می‌داد. ما دیدیم این قطع شد. پرسیدیم چرا؟ گفت: او می‌گوید: عکس شش در چهار، او می‌گوید: هشت در ده. او می‌گوید: سیزده در چهارده. یعنی در اینکه عکس ما چند متری باشد، دیدیم اختلاف است. البته حالا دوره‌های قبل بود. بعضی‌هایشان بود همه نبودند. یعنی مثلاً می‌بینی نماینده گیر عکسش است. هیئتی ما گیر علاماتش است. نمی‌دانم آشپز گیر دیگ‌های هیأتش است. همینطور ماندیم. ما نیاز داریم. رییس جمهور آمریکا هم می‌گوید: دو تا غصه دارم. وزیر اقتصاد، سگ توله برای بچه‌ام! آخر این مخ است؟ در همه‌ی دنیا می‌گویند: سیزده نحس است. این سیزده نحس است، برای ایران نیست. همه‌ی دنیا می‌گویند. آخر سیزده چه گناهی دارد؟ ببین قربانت این 12  این است. این 13 یک دندانه اضافه دارد. این چه اشکالی دارد؟ که این اینجا بیاید نحس می‌شود؟ همه‌ی دنیا معتقد به این هستند.
7- رهبران الهی، پیشگامان سعادت مردم
ما نیاز به رهبر الهی داریم. جامعه‌شناسی، روانشناسی و نمی‌دانم اینها هم دنیا را... دکترای حقوق را، الآن چقدر دانشکده‌ی حقوق روی کره‌ی زمین است؟ این حق ملت فلسطین در کدام دانشکده‌ها مطرح می‌شود؟ چه کسی جیغ می‌زند؟ دکترا می‌گیرند، جزء هیئت علمی دانشگاه می‌شوند و خلاص. همه‌ی دنیا را می‌گویم و کار به ایران ندارم. این همه دکترای حقوق داریم در این 50 سال برای فلسطین چه کردند؟ برای افغانستان چه کردند؟ ما هشت سال زیر بمباران مظلوم بودیم یا نه؟ دکترای حقوق کره‌ی زمین برای ایران چه کردند؟ والله بالله این دکترای حقوق، جامعه‌شناسی هم همینطور هستند. روانشناسی هم همینطور است. این علوم غربی ترجمه شود، در دانشگاه‌های ما هم بلغور شود، اینها ژست علمی است. یکی با کیف سامسونت در هیئت علمی دانشگاه! مشکلی حل نمی‌شود. اگر مشکل باید حل شود مدرس حل می‌کند. امام خمینی حل می‌کند. نواب صفوی حل می‌کند. اگر مشکلی باید حل شود اینها حل می‌کنند. و آنها که فکر اینها را دارند. شهید رجایی حل می کند. شهید چمران حل می‌کند. یعنی خودش جلو می‌رود، و جانش را فدا می‌کند که ملت را نجات بدهد. ما نیاز به رهبران آسمانی داریم. دنبال جای دیگر نرویم.
امام رضا دو نفر آمده بودند. فرمود: «شرقا أو غربا» (رجال الکشی/ص209) به این دو نفر گفت. به شرق بروید، به غرب بروید،  «لن تجدا علما صحیحا إلا شیئا خرج من عندنا أهل البیت» (رجال الکشی/ص209) علم صحیح پیدا نمی‌کنید مگر نزد ما اهل بیت. چون علم ما اهل بیت از خداست. دیگران علمشان تجربی است. تجربه‌ها هم که بعد از چند سالی معلوم می‌شود که آنطور که باید جواب بدهد، جواب نداده است. صبح می‌گوییم: خیابان یک طرفه است. عصر می‌گوییم: دو طرفه است. قانون اساسی آمریکا 25 بار تا به حال اصلاح شده است. اسمش را نمی‌برم. یکی از کشورهایی که ما می‌گوییم: کشور‌های اروپایی مترقّی است 119 بار تا به حال قانون اساسی‌اش عوض شده است. حالا ما می‌گوییم: کشورهای مترقّی! چه ترقّی؟ 119 بار خودشان پشیمان شده‌اند. آنوقت این آقا می‌خواهد دنبال کسی برود که 119 بار پشیمان شده باشد. ما نیاز به امام معصوم داریم. و در زمان غیبت نیاز داریم که دستمان را در دست کسی بگذاریم که لااقل به امام معصوم چند قدم نزدیک‌تر از بقیه است. دنبال معصوم نگردید. یک کسی که یک شباهتی به امام معصوم داشته باشد. بس است.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد روز به روز بر معرفت ما، نسبت به خودت و اولیائت و راهت، و مودّت ما نسبت به خودت و اولیائت، و اطاعت ما نسبت به خودت و اولیائت زیادتر بفرما.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- خلفای پس از پیامبر، در مشکلات دینی به چه کسی مراجعه می‌کردند؟
1) همسران پیامبر
2 ) صحابه پیامبر
3) حضرت علی(علیه‌السلام)
2- امتیاز امامان بر دیگر پیشوایان و رهبران چیست؟
1) عصمت از خطا و نسیان
2) عبادت در آشکار و نهان
3) سعه صدر در برابر مخالفان
3- وظیفه‌ی ما در برابر امامان چیست؟
1) معرفت و مودّت
2) مودّت و اطاعت
3) معرفت، مودّت، اطاعت
4- رابطه ولایت و عبادت چیست؟
1) پذیرش ولایت معصومان، شرط قبولی عبادات است.
2) انجام عبادات، شرط پذیرش ولایت است.
3) پذیرش ولایت، موجب بی‌نیازی از عبادت است.
5- امام صادق(علیه‌السلام) پیراهن خونین چه کسی را به مهمانش نشان داد؟
1) حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها)
2) حضرت علی(علیه‌السلام)
3) امام حسین(علیه‌السلام)




  • وقت بخیر:خواننده ی گرامی :
  • نویسنده: علیرضا صادقی حسن آبادی | جمعه 88 آذر 20 ساعت 12:53 صبح |

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    رمضان واحادیث مربوط به ماه رمضان
    دهه فجر انقلاب اسلامی ......
    چرا خدا به شما کمک نمی کند؟؟
    میلاد حضرت زهرا س
    شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد
    هفته بسیج
    هفته بسیج گرامی باد
    روز ایثار وشهادت اصفهان
    [عناوین آرشیوشده]
    کد عکس

    اسلایدر

    خوش آمود گویی

    ابزار وبلاگ